دلم قرار ندارد بانو...
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ق.ظ
این روزها که میگذرد در دلم هزاران غوغا برپا می شود...
دغدغه
اضطراب
استرس
فشار
دلشوره
نگرانی
مهمان این روزهای دلم هستند بانو...
ولی وقتی که کنار منی و دستانت در دستانم گره میخورد
وقتی انگشتانت روی صورتم به حرکت می ایستند
وقتی با لبخندی مرا به نوشیدن یک فنجان چای گرم دعوت میکنی
تمام نا خوشی هایم به خوشی تبدیل می شود
دلم نمیخواهد این لحظات تمام شود...
دلم نمیخواهد اصلا عقربه های ساعت روی 6:30 دقیقه بایستند و زمان رفتن را یادم بیاورند...
تو تسکین دل پر آشوب منی...
تو فصل پنجم شاعرانه های منی...
۹۴/۱۰/۱۹